دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
من بودم و تنهایی و یک سکوت فریاد های ژر هیاهو یاد آن شب آخر و پرخاطره من بودم و تنهایی و یک سکوت اشکهایی که میبارید از چشمان بر درختی سرد و بی روح اما خشکیده من بودم و تنهایی و یک سکوت سالها در کنار هم منزلی داشتیم خوب و بد کنار هم کاشانهای داشتیم من بودم و تنهایی و یک سکوت قلمها شکست و جامه ها درید سخن به تنگ آمد و نفسمان برید من بودم و تنهایی و یک سکوت این بار هم بازی سیاست برای ریاستی تکراری من بودم و تنهایی و یک سکوت ساعتها چه کند میگذرند از نگاه مرد بیکار من بودم و تنهایی و یک سکوت ز حقوقی که ارشاد نداده در حسابهای ته مانده من بودم و تنهایی و یک سکوت نان خشکی به سق زده با صورت آراسته به سیلی من بودم و تنهایی و یک سکوت... یا حق
موضوع مطلب :
نی ما امشب سوز فراوانی دارد گویی قلمی سوخته و آه و فقانی دارد دل بشکست آنگاه که یارم را دید که دست ز دست دشمنم دارد اشک بسوخت ز دیدگانم جاری گشت که سوزش آن بر رخم جایگاهی دارد گویی ز پیرایه ما ز آن عشاق نبود که در این خیابان عجب صدایی دارد افسوس که دل ما راهی ز نا اهلان نداد کاین دل سوز و ثنایی دارد بر این گیتی دست کشیدم من که ای خدا چرا جام، جلالی دارد افسوس که این دل امروز بسوخت که در عالم دنیا مقامی دارد عارف دلسوخته میرد در این روزگار که جام شوکران عجب شرابی دارد گویی قلم ما سوخته است امشب ای دل در این زمان عجب حال و هوایی دارد وصف خرابات دل نرود از یادم که دیوانه امشب عجب حالی دارد موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|