دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
من ماندهام تنها در تاریکی شب سر داده صدا گویی که جیغ است با درد میکشد آه فریادش در اعماق وجودم زد تلنگری در گوشم گویی رندان خرابش کردند ز جام می و قدح بادهاش کردند من ماندهام تنها فریادی خاموش در نگاهش بود سوز دردی در نگین چشمانش بود گویی سوز دارد اشک گونههایش ولی افسوس که بغض در نگاهش بود من ماندهام تنها سرش را گرفته ز دستانش جامه سیاه پوشیده بر تن عریانش حق حق گریه هایش شنیده میشود در این سرما کنار آن شمع روشن من ماندهام تنها خون خشکیده در رگهایش پولهای خرد افتاده در کنارش سر را زیر چادری کرده از سرمای شب باز مرده و من ماندهام تنها یا حق با تشکر از حضور شما در این کلبه حقیر ما موضوع مطلب : بدیدم از
سر بداده
گویی که
رسم عاشق
امروز ز
مانده ام
گویی پایبند
ز ناز
زیر لب
ز تلخی
دخترک بر
آن پسر
دخترد فریادی
فریاد در
رهسپار بود
چشمانش را
یا حق شعر عشق
با تشکر
موضوع مطلب : شعر پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|