دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
نکته بسیار مهم : خواندن شعر زیر را برای عاقل ها پیشنهاد نمی کنم. حتی شما انسان فهیم!
چون برقصد آن اشک جاری از مژگانم ز دمی بمیرد ان گل لبخند سر در امیدم گویی شب ز پایان آمده و نور بی پروا شوق پرواز دارد این دل و باغچه بان بر جا گل امید چون سر از خاک دل برداشت دگر بار خون بخشکید آب در پایش هیچ نکاشت درد دل هنر ما نبود زین زمان گویی که سنگی آمده نزد دلمان شوق تمنا در وصال یاران چون کند این دل زتمنای وصالش یار اشک ز غمازه ما بیدار شود این دل راوی خوش افسوس که دل بمیرد از گل امیدی که در پای سنگ نبود خوش سرمه هجرت یاران بسوزد ز پای چشم عاشق که شور وصالی در دلمان بمیرد باز بی بار چرا اشک بمیرد ز پای هجرت یاران ولی افسوس و صد افسوس چرا درد ز رندی رند صفتان خونابه گشته در پای حقم چرا ای دل ز تو تمنایی دارم اینبار باز چرا شوق رندان ز پای خون جامی نبود راه گم گشته این دل و زپای هجران چرا درد ز دل آمد و ناله خون خورد باز اشک ز بیراهه رفته از چشم چرا این دل از این سالیان دراز می نالد امروز باز ز ندای ما کنج دل آرزومند شده باز چرا یا حق ***************** شعر نغمهای برای دل دیوانه برای خودم به مناسبت روز تولدم سرودم. اگرچه شاید برای خیلی از شما دوستان شاید گنگ باشد اما از آنجایی که برای خودم سرودم دردو دلهای درونی ام است که برای خودم و افرادی که خیلی خیلی خیلی به من نزدیک هستند قابل فهم بیشتری است. ***************** با تشکر از حضور پر مهر شما در این کلبه حقیر یک دیوانه موضوع مطلب : شعر
در شب تنهاییام با دل خویش نغمه سرایی کردم با وصف خیال خویش رسم جدایی کردم در دلم حجت مهر ورزان را ثنایی بود که امروز در پس چرخ فلکم بی وفایی کردم شوق ما اگر قطره اشکی بود در یادش ولی من حاجتم را در تملغ خاطرش تاب کردم شوق ز دیده و اشک ز حاجت ماتم بنشست که این دل ز ثنای یاران و ما را دما دم کردم وصف خوش جام لیلی ما اگر این بود چه خوش بود که درد ز ماتم راوی حاجتم و تاب وصالم کردم می آید کلمات بی معنا بر لب این دل سوخته ولی من که بی فکر ز قلمی دست رخ نگاشتن کردم ای دل برون شو ز قفس قلبم امروز که تاب و تب این دل و میخانه حاجی کردم یا حق با تشکر از حضور پر فروغ شما دوستان موضوع مطلب : شعر پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|