دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
توی غروب در خلوت تنهایی دلم در کوچه پس کوچه ها و بن بستهای تاریک ذهنم قدم میزدم تا در گوشه ای که نم نم اشک خدا میبارید بوته گلی را دیدم کنار سنگ مرمری زیر نور ماه که برکهای ایجاد شده بود و لاک پشت کوچک رفتارم که به آرامی در آن بازی میکرد. ولی کنار این روشنایی ها مه غلیظ و هوای سردی بود که با نسیمش سیلی محکمی به گوشم نواخت در این حین بود که بیدار شدم و توی سایه های تردیدم رخسار تو را دیدم ولی افسوس که سایه حضورت تنها نقشی بود که روی دیوار یادگاری برام نشسته بودو تنها یک جمله کلام آخر حضور تو بودو آن این بود: دوستت دارم حتی اگر اینجا نباشی یا حق موضوع مطلب : شعر
چون شعله شمعی زیر باران نگاهش کردم بر قطره اشکی یک هزار بار ثنایش کردم زیر باران چتری بودم برایش چو یار که هر دم با بوسه عشق ، نوازشش کردم بر گودی چیندان صورتش خورد قطره اشکی که با گلبرگهای نیلوفری پاکش کردم نیم رخ هویدایش زیر ماه بر آن برکه رقص عشاق ز جام و می پیمانش کردم افسوس که دیده مشد آن شور عشقم امروز که من مردم و ز یک ناز رهایش کردم گرچه جامه سیاهش تور بود و لغزیده بر سنگ گورم که من جاودانه گشتم که بر او وداع یارانه کردم هر دم ز خود نی محزون بگشتم بر این صحرای بی باکم چرا که خرده جملگی دیوانهای بیش من مجنون وار دیده کردم کاش سر زلف یار بر دلم خانه نمیکرد که ویرانی بر خرابات دل خویش کردم یا حق ****************** شعر مرگ عاشق تقدیم به شهرام عزیز که شعری با این موضوع خواسته بود *************** با تشکر از حضور پر مهر شما سروران موضوع مطلب : شعر پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|