دیونه تو ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() صفحات وبلاگ نویسندگان
کوله باری دارم از سنگ می کشم بر دوش چون منی سنگ گرچه ویران گشته این رویای دلم افسوس که باغ جنت بگشت ز من ننگ شوق در دلم شعله در دم بسوخت چون شمعی که با نسیم صبح گاهان بمرد گر میرد آن مرد بیستون کن من افسرده گشتم از یاد یاران با ننگ شوق دیدارش در دلم چون کند نقاب بر رفیقان چه خوب پنهان میکند گرچه این دل با ما سر سازش ندارد امشب ولی عقل بگفتا بکن روی خوش نظری امشب الهی سینهای ده آتش افروز در این دل ، دلی وان ز خود نا سوز یا حق *************** این شعر را به روایت حال کنونیام گفتم *************** با تشکر از حضور شما همراهان موضوع مطلب : شعر یکی درد است و درمان میپذیرد چو بیماری که ز تریاک دوست در دم پذیرد یکی آه است و سوز نینوایان سر دهد ز فرج آن رویا بانگ فراغ سوزش دهد یکی اشک و جام شوکران دلش پر خون ز غم پیچیده در دامان آغوش خویش با خون یکی وصف جانانه عشاق پذیرد ز خط رخ یاران هرزه ، هر دم با کسی جانی گیرد یکی ز سردابه خیالش ، شور عشقی در سینه دارد ز فکر خسته خویش ، رویای یارانهای دارد یکی در انتظار کسی بر پشت در تا ابد پوچ نشیند تا که فرزندش از جنگی بی ثمر ز پیشگاهش نشیند یکی مجنون است شور لیلی ز سرش هویدا میکند چون خسرو بر سنگ بیستون شیرین را پیدا کند یکی دست خالی شب تا سحر نان خشکی سق میزند ز بیکاری و فقرش هر شب با اشک خویش تار میزند یکی با دستان پینه بسته خویش نه از دنیا داند و نه خواهد که افزاید بر دانسته خویش یکی ، یکی نیست و ما همه یکی بیش نیستیم که گر جملگی جمع گردیم همه ما با هم نیستیم هر سحر تا غروب در کنار هم ز خیابان و کار و خانه پیش همیم ولی افسوس که در فکرمان فرسنگها دوریم یا حق شعر خیال به در خواست هستی عزیز سروده شد **************** با تشکر از حضور پر مهر شما در این صفحه بی خط من موضوع مطلب : شعر پیوند روزانه لوگو ![]() آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|