دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
دل ز سرای تو خوش بود ترنم یاد تو در ما زنده بود آنگاه که دل تو بخشکید یاد باران ز دل ما زنده بود چرخ فلک رسم روزگاری دانست ما را ز دور گیتی بی یار بود تا که بر تو شود یاد خاطرهای آنگاه که در تو شوم از یاد، باری بود ای کاش قدر این یاد را میدانست دل شور وصالم را میشناخت دلی که بی تو چون بود قدر تو بیش از آن است که من یادت کنم با این قلم سست نقش قلمت سرشیدایی بود دستهایم فرسوده ز بار آن رخت کاش ز هنگامه سحر یادگاری بر درخت پیرم بود درد من رشک آن رند صفتان نبود آن شوق بی یار و نیم نگاهش باز نبود گرچه این دل چون شود وز نگار یار نیم رخ لیلیم برای ما چون نگینی بود یا حق شعر نگار باران تقدیم به باران عزیزم با تشکر از حضور شما عزیزان موضوع مطلب : شعر
بر درختی خشکیده قلمی بی جوهر و صدایی نا رسا کوچه های خلوط تنهایی درفشی افراشته پرچمی خشکیده از خون پاره دلی تنشنه آن سوی خیابان بنشسته بر روی برف میبارد از آسمان آن گوهر سفید و طنین انداز بارشش در گوش آن مجنون خسته اینک اوست که میگرید بر پای درخت سرو ریشه در خاک کرده بی ریا از حضور من گیتارم کوک نیست سازو نقاره ام چاک نیست دستانی تاور زده بی روح و سرد است قلم را به سختی میچرخانم تا جوهر وجودش بیرون بیاید و تکههای قلب مرا با خود به گورستان کاغذیش پایکوبان ببرد و آواز آهنگین آن زمزمههای شب یلدایی مرا بی تو به نا کجا آبادی های این شهر بی منظور رساند و این همان ثنای جوانیست که در گور پیرمردی طنین انداز خاکستر سرد گورش است موضوع مطلب : شعر پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|