سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دیونه تو
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ


عاشق طبیعت مخصوصا تماشای دریا و غروب دریا ، طرفدار ارامش و بیزار از دعوا ، عاشق بستنی
صفحات وبلاگ
نویسندگان

چون خروس بچه‌ای بودم با تاجی بر افراشته

ز هر مرغی و خروسی نیم نگاهی داشته

به روزی در تنهایی خویش ناز کرشمه‌ای دیدم

غمزه مرغکی و ذلف یار و شیفته‌ای دیدم

به یکصد دل ز کرشمه‌اش دل ساده‌ام را ربود

که در این حال و هوا روح درونم را سجود

در هوای یاران و سرپناه  کلبه‌ای شدم ز رویا

در پس یافتنش بشد این دل راهی کوی و صحرا

ز طراوت آن عشق مجنون اینک باز

خروس بگشته هیرون مرغی پر آواز

ز صحرا برفتم به نزد یاری و شبی و وصالی

آن شب الهی نگردد صبح و آوازی و شوری و جمالی

در کف جمالش این خروس تابی نداشت

ز مهریه دلربایش عقل کار نکرد و تابی نداشت

به یک روز نزد یار ماندیم زین سرا و راه خانه کردیم

در خیال رسیدن ز یار و جامه سربازی بر تن کردیم

تکه سنگی از دوش بیامد نزد پایمان که چه کرده‌ایم!

که اینک چو خری مانده در گل گیر کرده‌ایم

نقطه وصالمان دادن خانه بود به اجاره

پایان بدهی ز پول پیش و کمی مانده برای عروسی از اجاره

پای در یک کفش کرده‌ آن برادر که خانه‌ات کجاست ای آواره

و اینک من ماندم و یک رویا و یک عروس بی خانه

یا حق

******************************** 

شعر خروس و یک عروس بی خانه تقدیم به جامعه متاهلان خانه به دوش

******************************

با تشکر از حضور شما سروران و خوبان

 




موضوع مطلب : شعر

جمعه 87 فروردین 30 :: 4:57 عصر

داد باگ مرغکی بر کوی خانه‌ام

ره برو بار ببند از منزل و خانه‌ام

جامه تعویض کن و تو شو یک نام

زیر پرچم سینه سپر و سر بالا و دست راستت زیر نام

کن تو مشکی کفش در میان پایت همی

جوراب کشیده بالا و در نیاید زیر شروارت دمی

گشته آن یغه مثلت زیر لباست تا

تو به در آورش و زیر دکمه قهوه‌ای نیم تا

گرچه سخت است دور گشتن از دیار و کوی خویش

ره یافتن به دیاری که هست منزلی در کلبه خویش

شاید تو دگر شادی نبینی در این سال سیر

گذر کن تو از این دیار هرچند دیر

ای دیوانه چو سالی بگذشت ز دوران خدمتت بازگردی

در میان مردمانت تو شاید آدم گردی

ولی ز خاطر بسپار که در گوشه دلت راوی

نام محبوب کرده اندر میان دلت خانه‌ای

به هرگز لغزشی زیر پایت احساس نکن

جز به ذکر نام الله بیراهه راه گم مکن

به خداوند تعالی چودل بسپاری تو

ز رحمت دست یداللهی بینی تو

یا حق

****************************

خب وقت آن رسید که ما هم بریم سوی سرنوشت و دو سالی را هم در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران سربازی کنیم شاید خداوند تبارک و تعالی از ما رازی شود درب باغ بهشت را باز کند که امید وارم در این ایما آمریکای جنایت کار به ما حمله نکند چرا که نمی‏خواهم روح لطیف شعری من با کشیدن ماشه عنان را از دست بدهد و خدشه‏ای به آن وارد شود که اگر چنین شود ای وای و یکصد وا ویلا

این نیز بگذرد و این آخرین مطلب من خواهد بود که انشا الله از سربازی باز گردم و ادامه مطالبم را یاد داشت کنم

***************************

با تشکر از حضور شما و تا نگاهی دوباره ما بدرود




موضوع مطلب : شعر

سه شنبه 87 فروردین 20 :: 1:0 صبح
<   <<   21   22   23   24   25   >>   >   
به سایت ما خوش آمدید
نام و نام خانوادگی      
آدرس ایمیل      
کلیه حقوق این وبلاگ برای دیونه تو محفوظ است