فصل غصه ها سر رسیده
شادی از خونه پر کشیده
تو رو برد اونکه آفریده
میدونم جبر زمونه
همه میریم به یک بهونه
وای که شدم بی تو دیوونه …
مرگت رو باور ندارم
بی تو تنهام یاور ندارم
چرا رفتی بنیانگزارم ؟
رفتی پدر واسه همیشه
مهرت از دل بیرون نمیشه
تو زنده ای برام همیشه
تو بودی تنها تکیه گاهم
بی تو تنهام یه دنیا آهم
یتیمم خیلی بی پناهم
کاش میمرد نفس تو سینم
تا رفتن تو رو نبینم
بیزار از زمان و زمینم ...
کاشکی میدیدم لحظة آخر
تو رو که بودی خسته در بستر
تا که می گفتی هرآنچه داشتی
تو دلم حسرت جا نمی ذاشتی ...
تا که خون جاری تو رگهام
اسم تو میمونه روی لبهام
هر چه که دارم من از تو دارم
پدر خوبم سپاسگزارم
موضوع مطلب :