دیونه تو
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ


عاشق طبیعت مخصوصا تماشای دریا و غروب دریا ، طرفدار ارامش و بیزار از دعوا ، عاشق بستنی
صفحات وبلاگ
نویسندگان

باز هم غم ز دلم رخنه کرده 

بر بالین آن کودک معصوم گریه کرده

گویی که در آن حکمتی باشد

افسوس که اورا یتیم کرده

***

تا ابد روز حادثه را دارد ز خاطر

روزی که خانه را ویران کرده

زلزله چه کرد بر سر کوی او

روح یارش ز منزل کوچ کرده

***

آن پدر می گرید بر بالین فرزند خویش

چرا او برفت و من را بی درد کرده

همه افسوسم ز جوانی او بود

که مرا زین سن کهن زنده کرده

***

آن عروس می کند شیون بر مزار یار

به یکباره حجله اش سیاه کرده

ز جای آن حامه زیبای عروس

ز تن امروز رخت سیاه تن کرده

***

الهی سینه ای ده زین مردمانت

که بار غم ز دوش کم کرده

به امید آینده و تولد آن نوزاد

سعی بر آبادانی کوی کرده

***

شعر " او منیم دی" به معنی خانه من می باشد که نام آن را بخاطر زلزله ای که اخیرا در آذربایحان شرغی کشور عزیزم ایران اتفاق افتاده است سرودم و متاسفم از اینکه زبان شیرین و زیبای آذری را بلد نیستم و گرنه آنچه در کالبدم داشتم می گذاشتم و شعری در خور آن خته از میهنم می ساراییدم.

این مسیبت الهی را به همه هم وطنان کشورم بخصوص مردم عزیز و خونگرم آذربایحان شرقی تسلیت گفته و امیدوارم این شعر را با تمام کاشتی هایی که دارم از من قبول کنند.

یا حق




موضوع مطلب : آذربایجان شرقی
زلزله


سه شنبه 91 مرداد 24 :: 1:0 صبح

http://www.irdownloadbook.com/up/uploads/56746576576.jpg

روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت: «خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته و جز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم.آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟» خدا گفت: «البته»
- از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز را بررسی کنم. سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم.
- چرا چنین چیزی را میخواهی؟ به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه !
- خواهش میکنم! آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگزار خواهم بود و اگر نه، باز هم تو را سپاس فراوان می گویم.
خداوند یکی از فرشتگان خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی، از پاسارگاد بیرون کشید.فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.کوروش گفت: «عجب! اینجا چقدر مرطوب است!»و فرشته تاسف خورد...
- میتوانی مرا بین مردم ببری؟ میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند.و فرشته چنین کرد...
کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت. به جز عده ی اندکی،کسی به یاد او نبود . کوروش بسیار غمگین شد اما گفت: « اشکالی ندارد. خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند.»
در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند: عبدالله، قاسم …
-هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم !!!
فرشته گفت: « این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند.
- اعراب؟!!!
- بله.تو آنها را نمیشناسی. آخر آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناور ایران حکومت میکردی، و حتی چندین قرن پس از آن، آنها از اقوام کاملا وحشی بودند.
کوروش برافروخت: «یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟! پس پادشاهان چه میکردند؟!!! فرشته بسیار تاسف خورد...
سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود. بعد از مدتی کوروش گفت: «تو می دانی که من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم. مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟
-در ظاهر بله
کوروش خوشحال شد: «خدای را سپاس! چه آیینی؟
- اسلام
-چگونه آیینی است؟
-نیک است
و کوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی «در ظاهر بله» را فهمید و فهمید که بت های زیادی بر قلبهای مردم حکومت می کند
-نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده.
و فرشته چنین کرد
-همین؟
کوروش باورش نمی شد. با ناباوری به نقشه می نگریست...
پس بقیه اش کجاست؟چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟ و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد...
-خیلی دلم گرفته است، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم را تسکین دهد
و فرشته چنین کرد... تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. پس از چند دقیقه مرد از کوروش پرسید: «راستی شما از کجا می آیید؟» کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:
ایران
لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است.
عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست.
-مرا به آرامگاهم بازگردان
فرشته بغض کرده بود: « اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن حقوق بانوان، زندان های سیاسیو...
کوروش رو به آسمان کرد و گفت: «خداوندا ! مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم
و فرشته گریست...




موضوع مطلب :

یکشنبه 91 مرداد 22 :: 1:0 عصر
<   1   2   3   4   5   >>   >   
به سایت ما خوش آمدید
نام و نام خانوادگی      
آدرس ایمیل      
کلیه حقوق این وبلاگ برای دیونه تو محفوظ است