دیونه تو ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() صفحات وبلاگ نویسندگان
یه زمانی یه دوست به من گفت : اگر به تو بگویند که فقط 24 ساعت از زندگیت وقت داری چه کار می کنی ؟ با خودم فکری کردم و گفتم : می روم و از اونهایی که باعث ناراختی شون شدم از همگی شون حالالیت می گیرم . بعدش توبه می کنم که خدا بخشنده ترین بخشندگان است . و بعدش سعی می کنم به همه دوستانم کمک کنم تا جایی که امروز را هرگز فراموش نکنند. وبعدش به خواب می روم تا بهترین خواب را هم کرده باشم . دوستم گفت فکر می کنی این چقدر زمان ببره ؟ گفتم : شاید 10 ساعت گفت : تو مگر می دونی کی از دنیا میری ؟ گفتم : نه گفت : پی چرا از الان کاری تمی کنی که مثل همون 24 ساعت پایان عمرت باشه . دیدم درست می گه . گفت : من اگر 24 ساعت به من وقت بدند همون کاری را می کنم که تا این لحظه انجام می دادم ومن هم تصمیم گرفتم اینگونه باشم . شما نظرتان چیه ؟ یا حق ***************** با تشکر از : بهزاد آرام ستایش مونس کیوان بندری هادی Darya taranehhhhhhh Koli abji roza niniiiiii موضوع مطلب : ****************** توجه : این دو شعر همین امروز سروده شده اند ****************** پیر مردی رنجور بود و علیل هر از گاهی سلفه اش بود ملیل جرعه آبی بر بالینش بستری پیر بثان چروک صورتش ز گوشه چشمش چکید قطره ای به یاد خاطرات جوانی چون کودکی زان روز که شد پدر و وقت کار زفرزند خویش آورد رزق بهر کار شر شر عرق نبودش ملالی بهر فرزند که عشق بود برش برای فرزند ولی گه روزگار نماند چنین برفتند سالیان و فرزند چون جبین ز نیرو رفت و وقت خمیدگی که باز گیرد جوان برومند دست پیری به سان وقت مرگ و آمدن ازرائیل کسی نبود برش نا کند آماده بر او ازرائیل به نا گه پا را سست دید ز چشمانش برق تاریکی بدید همه دردو غم و رنج برفتش از یاد بدان گاه که جمله اشهدو آمد ز یاد هفت آسمان اراسته شد طبل علا کوبیده شد لبخندی ز کنج لبش بنشست آن پیر اطراف جسد چشم در ماتم و اشک آن پیر یا حق ********************** این شعر به درخواست دوست عزیزم غزل سروده شد ... ********************* عاشقان را مرگ جاودانگیست مردگان را مرگ زندگیست شور حیات در خلوت عشق سرای دیوانگان مستانگیست مردم و مردن من بحر چیست زین مردگان را غم چیست شوریده ام امروز چون مرغکی بی بال و پر افسرده ام چون کودکی بی پدر سرو زبان و جانم دل خسته شد عاشقان را دل مرده شد بزنین طبل علاء زین زمانه روزگار بی همت زین خانه جانا جان ملک چون مرغکی باز برفت من دیوانه کی باز آیدم ... باز برفت کی بود پایان مستی و مستانگی ما کی بود پایان زندگی و وقت مرگ ما یا حق ******************* این شعر به درخواست برادر عزیزم احسان و خواهرشون مینا که 2 روز گذشته پدرشون فوت کردند سروده شده است . این مصیبت وارده را به خانواده محترمشان از طرف کلیه دوستان چت روزی تسلیت عرض می کنیم ****************** با تشکر از :بهزاد کلمه taranehhhhhhh cute_U.S.A koli abji roza niniiii taraneh موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو ![]() آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|