واسه کفترای معصوم که تو آسمون می گردن

واسه آدمای مغموم که میان دخیل می بندن

واسه اون هوای تازه که پر از عطر گلابه

اگه دستم به ضریحت برسه واسم یه خوابه

واسه اون حوض قشنگی که پر از آب زلاله

واسه سنگ فرشای ایوون که برام خواب و خیاله

دل من تنگه میدونی

کاشکی قابلم بدونی

واسه اون اوج شکفتن توی عالم زیارت

واسه اون لحظه که آدم می رسه به بی نهایت

تو صدام کن تو صدام کن زائر کوی تو باشم

یا برای کفترات من سر ظهر دونه بپاشم

میدونم که هیچ نیازی به زیارتم نداری

اما من غرق نیازم اما تو بزرگواری

واسه تو حرم نشستن واسه لحظه‌ی رسیدن

دل من تنگ می دونی کاشکی قابلم بدونی

یا حق

***************

این شعر به درخواست

ATEFE_SWE سروده شد.

عید سعید فطر بر تمامی هموطنان

و مسلمانانجهان تبریک و تهنیت باد

سلام دوستان عزیزم

خدا به سر هیچ کسی نیاره ...

امروز عصر ساعت 7 بود که از محل کارم  به منزل بر می گشتم . سر محل رسیدم و دیدم که همه بچه محلی ها سیاه پوشیدند و در حال نصب پارچه سیاه هستند .

ایستادم و به جملات پارچه را خواندم :

درگذشت جوان ناکام ....عادل حدادی ... به خانواده اشان تسلیت ...

دیگه حالم رو نفهمیدم ...

عادل دیشب به خواب رفته بود و زمانی که خانواده اش رفتند تا سحر بیدارش کنند دیگر هر گز بیدار نشده بود و نخواهد شد .

من عادل رو از 15 سال پیش می شناختم . پسر خوبی بود ...

شیطنت های پسرانه هم کم و بیش داشت ... اما معرفت و رفاقت سرش می شد .

توی فوتبال نقطه مقابل یا در زمان مسابقات محله ای در کنارم هر دو دفاع  بودیم از من و اون کسی رد نمی شد جز توپ که بقیه اش رو دروازبان انجام می داد .

لب خندونش همیشه به یادم می مونه ...

خدایی هنوزم باورم نمیشه که فردا باید برم بهشت زهرا و توی قصاب خونه باید بدن بیجانش رو ببینم ...

تا همین الان تنها کاری که از دستم بر می آمد رو براش کردم و به نیتش  نماز خوندم .

عادل هم رفت کی نوبت ما می شه ای خدا !!!!!!!

مرگی از این شیرین تر و بدون درد خدا باید خیلی آدم رو دوست داشته باشه تا اینجوری از دنیا ببره .

نمی دونم چی باید بگم ... ببخشید بچه ها

 یا حق