دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
چه سکونی داخل خانه هست. شاید به جرعت بتوانم بگویم که امشب از خودم بیزارم . احساس می کنم انسان پوچی شدم که نمی توانم آرزو هایم را بار ور سازم . به گذشته دلم نمی خواهد برگردم . چون جز شکست چیزی به یاد نمی آورم . هرچند موفقیت هایی داشته ام . اما آنها به چشمم نمی آید . تا کجا باید این خط موازی زندگیم را ادامه دهم ... کی وقت آن می رسد که این خط را بشکنم و به فردایی بهتر دست یابم . همیشه از گذشته ام فرار کردم ....... فرار و باز هم فرار ... نا کی و تا کجا !!!!!!!!! روزی یادم می آید اولین بار که داشتم تحقیر می شدم ... عرق بر پیشانیم نشست و لی امروز ... حتی به یاد آن قطره عرق هم دلم تنگ شده بود . گذشته ای تلخ... آنچنان تلخ که حتی با گذشت شش ماه از آن هنوزم نتوانسته ام خودم را پیدا کنم .... در قعر آن تنها گریستم ... به دون آنکه صدایی من را تسکین دهد . همه دوست دارند به گذشته برگردند ... اما من هرگز !!!!!!!! به راهی قدم گذاشتم که اینگونه امروز خود را شکست خورده می یابم .... بدون انکه حتی خروش پدرم مرا آزار دهد ... ای کاش او در این شب تنهاییم بود ... افسوس که باید تاوان سختی پرداخت کنم ...
شاد باشید نه برای امروز بلکه برای فردا ... یا حق ************* با تشکر از : آرام koli_Roya taranehhhhhhhh niniiiiiii abji roza موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|