دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
وقتی تو جیبم 100 تومان دارم برایم مثل آن است که کل دنیا را دارم سر کوچه رد می شوم با غرور نگاه چپ چپ می کنم این فاطی با غرور چادرش را وا میکنه گل سرش را جا به جا کنه نگاه به من با زیر ابرو اشاره و ولوا می کنه دلم برای اون می تپه از هول دوزدیدنش من را رسوا می کنه لوپام داره سرخ می شه ...بند دلم وا می شه سردی دستش وارد حسم می شه میرم با هم دون دون تو بغالی مشتی شعبون یه نگاه به فاطی می کنم دستم را توی جیب کنم فاطی خانوم ناز می کنه انگار که به من جلو همه افتخار می کنه اسکناس 100 تومنی در می آرم پیش مشتی دراز و به زبان می آرم مشتی نگاهم می کنه چشم من را جادو می کنه یه لواشک بزرگ از اون زیر زیرا در می آره به من تعارف می کنه زیر چشمی به فاطی اشاره کنونه فاطی با غرور از دست مشتی می گیره بیچاره فاطی نیمی دونه به من داره نگاه می کنه پیش مامان گریه کردم تا که فاطی اینجوری نگاهم کنه یا حق ******************* این شعر به درخواست دختر خانم کوچکی که در محله ما ساکن هستند و با دیدن این وبلاگ از من خواستند تا در مورد لواشکی که در دستش بود شعر بگویم سرودم... نسترن ابراهیمی 12 ساله ******************* با تشکر از : آرام شیرین سیاوش amir KOLI taranehhhhhhhhhhhh niniiiiiiiiiiiii abji roza موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|