دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
سکوت نیمه های صبح فرش قرمز شب نشان از سوز پشت پنجره دارد و چراغ های خاموش نشان از مردن انسانهای در خواب گویی که جان ندارند این تن های آسوده بر تشک چشم هایشان بسته و روحشان به بازی مشغول است من چرا نمرده ام !!!؟ چشمانم باز است و صدای ضربان قلبم را از درون سنگفرش پوست تنم احساس می کنم گویی که به شماره افتاده این ساعت زندگی من تیک و تاک گهواره خاموش دل مرا به لرزه می اندازد و تنها صندلی کاشته شده در قلبم را به شماره خمیازه ای از روی خستگی چهره بی خوابم را در خود می کشد وآخرین نگاهم به آخرین خط این دفتر پلکهایم چه سنگین است گویی بار سنگی فرهاد بودنش را بر دوش می کشد و این آخرین نوشته از این برگ بود و من نیز مردم همچون آنان که پیش از من در خواب آرمیده بودند یا حق موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|