دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
در شب تنهایی مان رد پایی بود شوق وصال و غمزه و ناز و نوایی بود گویی که این دلربا با ما رسم جاودانه میکرد آنجا که لحظه لحظهاش رسم عاشقانهای بود صدای ساز و تنبور میآید ز گوش باز خنده عشاق ز بزم یاران زیر بارانی بود گویی هوای آن روزگاران سرخ بود برایمان چو اشک خونی آمده ز پیراهن یوسفی بود شب است و دیده مردم پوشیده در زیر پلک نا محرم مانده از دید و روزگاری که غافل بود ز سرا پرده سحر گاهان آن وقت شب زمزمه عاشقی و شور معشوقی در گوش بود و رسم بزم عاشقانه ما امروز ولی ز یاد نیم رخ قطره بارانی جاودانه بود یا حق ********************** شعر نیم رخ باران تقدیم به دوست عزیزم باران با تشکر از حضور شما عزیزان در این کلبه حقیر من موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|