دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
مرغکی بودم بی پای و بست ز هوا فتاده و بی نفس پر می کشیدم بر هر کوی و برزن ز پشت بام و رود و بیرون ز تن روزی فتاده در دام شدم پای در بست معشوقی شدم دل داده و صد دل عاشقش افتاده ز خرابات عاشقش ز شبی خود را اسرش دیدم اشک ز آزادی بریختم و بند بریدم همه جا تاریک و خورشید خفته ماه بیدار و من شور آزادی ز فریادی خفته بال گشودم بر آسمان بیکران نقش خاطره زدم بر آن ایام در چیستی عشق نا گه زین ایام به در بسته بخوردم و پودر گشتم محو تماشای رندان پیر خرابات گشتم خود ز قفس تنهایی بدیدم اینجا بود که آه زندان تنهایی را چشیدم گرچه با محبوب بودن گهی دلرباست ولی ای دیوانه با او گفتن بی حواست با او خواندن ترانه شوری دارد که ز تنهایی و با دیگران هیچ ندارد برو آدم شو ای دیوانه که دیوانگیت نا رواست زین عشق و رسوایی عالم ز خاجت را چه خواست نظری بکرد حافظ بر این دل ما چشم نرگس و شاحه نباتش قسم کن نظر ز ما یا حق ************* شعر قفس تقدیم به باران عزیزم ************* با تشکر از حضور شما عزیزان که جوهر فکر من هستید موضوع مطلب : شعر پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|