دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
در ظلمت این شب ، دل چه شوری دارد در بی راهگی های ما خانه چه شوری دارد بر این اسب سیاه بنشته ام من روزگار بر زیر پایمان چه تازیانه ها دارد روزگاری دلی بود ، سخنی و شوری ولی افسوس امشب در اوج گرما ، دلم سرمایی دارد راست است که می گویند خاک سرد است ؟! پس چرا گرمای مادر در دلم سرمایی ندارد کاش اشکهایم آن روز ، ز شوق یافتن کار نمی بارید که امشب مثال هر شب سیلابی دارد در این سرداب ظلمت دل بی تاب است عجب از دل زین شب نجوایی دارد کاش نوزاد بودم و مادر نمی دیدم ولی افسوس که دل خاطراتی دارد کاش آخرین خاطره من ز مادر لبخندش بود ولی افسوس که خاطره پرواز مادر دارد هردم که بیکار شوم ز یاد آن روز افتم که مادر در برم بود و من نا شکر ، زین خاطره یادی دارد یا حق **************************** با تشکر از حضور شما سروران موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|