دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
شب بود و ماه چادر ستاره ایش را بر رویش گرفته بود تا چشم نامحرم شب زنده داران را نبیند . از پشت ابر ستاره ای سوسو می زد که نا گاه غرش باد ابر را جا به جا کرد و دل سیاه شب را با رعدهایش پاره پاره کرد هنوز پاسی از شب نگذشته بود که صدای ناله سنگی در آمد چون قطرات باران بر رویش می ریخت و تن سوخته سنگ به درد آمده بود چون عصر امروز تنها گل لاله آن دشت بر اثر تشنگی جان داده بود یا حق موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|