دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
زهر سو نجوایی بود ز هر نجوایی فقانی بود سوز آن اشک در دل ما نهان جایگاهش بر دلم بی جان بود نمی دانم نقش خاطره بر چه زنم بر سوز دل یا که روییدن شاحه گلی بود در دل کویری داشتم بی آب و علف ولی امشب جوانه ای در دل خاک سیاه بود با سکوت آغاز کردیم آن تب و تاب دیروزی را با سلامی سرد گفتیم صدای که همصدایی بود در ظاهر مان یخ بود و سرد در دل هر دو احساس آشنایی بود نقش خاطره ای بود بر آنچه که گذشت هر چه بود روزنه امیدی در دل تاریک من بود یا حق **************** این شعر تقدیم به شاخه گل شد. امید وارم از این شعر لذت برده باشید . **************** با تشکر از تمام کسانی که به این کلبه پا می گذارند موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|