دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
نگاهت چه بی مدعا بود لبانت چه خشک و بی جفا بود ز سوز هوا مقاوم استاده در برف با آنکه گونه هایت سرخ بود در طب و تابت نظاره بکردم هیچ شمع روشنی در نگاهت نبود پروانه چون بگردد دور شمع ْآنگاه که جفایت بی پروا بود دیده بر جاده دوخته بودی وسط بیابان ز راه مردی که جفایت کرده بود وزغبار رهگز پاهایش برخاسته باد در پی مرد جفا کار بود نامه هجران تو را خواندم بارها آنگاه که مادرت نگران ز عشق گمشده خود بود یا حق ******************* شعر نگران به درخواست قاصدک عزیزم سروده شد. امیدوارم که از خواندنش لذت برده باشید . ******************* با تشکر از کلیه دوستانی که به اینجا می آیند و یا با ایمیل و یا کامنت من را از نظراتشان مطلع می کنند موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|