دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
باز باران می زند بر گونه هایم طاقت دوری دوستان ندارم باز شوق دیدن یاران می تپد بر دلم سنگی بزرگ بر سینه دارم باز آن شور دیدن فافالی آن شوخ طبع رووم جایش خالی نرگس و نانسی و شادمهر و کوشا بهزاد و نفس و خطر و رزا و بیتا و ریتا با دیدن مادرم سایه ، خاله ام شیوا بچه های نیمه شب سن بالا ها باز می زند بارش این باران بر گونه هایم یاد خاطرات و اسمهای برفته ز یادم باز آن سلام پیر رند روزی شاهین چشمان درشت دستیارش آرمان باز آن سالار هورداد که بیزارم ز او مثل خواهرش مهزاد است نام یوزریاش کیوته او باز می بارد بر گونه هایم رعدو برق می زند در پیشگاهم ولی اکنون چند صباحی پیش دوستانی ام هرچند نمی دانم و نمی دانند از کجایم ز هر شب مسئول رومش با تشکر بای می کند ارمان با اخم و تخم بر ادمینش نظر می کند 2 سال بگذشت و من گشتم ادمین آرمان در اینجا 2 روز بگذشته بکردند ادمین مارا زین سان ز هر جا بنگرم دوستانی شفیق بینم ز تنهایی خود غریب بینم به سانی چند آیند هر شب و گاه یکی در میان این غده تنهایی بکنند ز دل ما از میان الهی سینه ای ده آتش افروز دلی وان در آن جهان سوز یا حق ***************** این شعر تقدیم به آنانی شد که بعد از خدا حافظی من از چت روم روزی من را فراموش نکردند و به چت روم جدید که نقل مکان کرده ام و انجا ادمین شده ام می ایند به دلیل آنکه آرمان دوست ندارد بعضی از بچه ها با من در ارتباط باشند اسم چند نفر از دوستان که من را شرمنده خودشون کردند در این 4 روز ذکر نشده است . اما یادشان در قلب من همیشه زنده است . موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|