دیونه تو
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من
درباره وبلاگ


عاشق طبیعت مخصوصا تماشای دریا و غروب دریا ، طرفدار ارامش و بیزار از دعوا ، عاشق بستنی
صفحات وبلاگ
نویسندگان

تو را دید شبی چوپان ز صحرایی دوان
ز دستت چراغی و توشه نانی وعریان

به دیده زصد دل روانه گشت ز دنبال تو

تا که رسید زبرکه‌ای که فتاده‌ ای تو

دست برداشت و ز آبت بیرون راند

با دست خویش رخساره‌ات را پاک داد

چو خشک بگشت جامه سرخت این خوش گوشت

نگاهی بر افکند ز قد و اندازه و ناب گوشتت

بگفتا ز تو ای زیبا روی صحرا چون کنی؟

ز این بیابان و برکه آب راه چه کنی؟

بگفتم که مرا پدری استوار بود

ز ناگه بادی بیامد و نوک زاغ بچه‌ای ناچار بود

بیافتادم من اندر این برکه که از پدر بگذشتی

دور ماندم ز دست و شاخ برگهایش روانه بیابان گشتی

بدین سان بود که بر پشت تکه سنگی ایستاده داشتی

تا که تو آمدی و مرا ز آب برداشته‌ای

چوپان نیم دوری ز دور آن گهر باز بزد

بر نگین احوالش و نازی ز غم رخساره زد

به ناگاه بدید کز کدف او آید قطره خونی

بگفتا چه آمده بر سرت ای لیلی؟

بگفتم در راه بودم که آمد ز سویم یک قناری

بهر بوسه‌ای و شد خراش کتفم برای قناری

حال تو نیز خواه بوسه‌ای بر من بیانداز

خواه مرا رهایم ده در این رود و راهی‌ام انداز

چوپان  ز آغوشش کشید، سیب

بگفتا آخرین وداع بهر آن سیب

گر ز تو بوسه‌ای من کنم چیزی نماند نزد تو

دانه‌هایت را می‌کارم از بهر یاد تو

یا حق

***************

شعر سیب تقدیم به دوستان عزیز و جدیدی که

 در سایت دوره در بخش مشاعره پیدا کرده ام

امیدوارم که از این احساسات درونی من خوششان بیاید

***************

با تشکر از حضور شما در  کلبه حقیر من

 




موضوع مطلب : شعر

شنبه 87 تیر 8 :: 3:26 عصر

به سایت ما خوش آمدید
نام و نام خانوادگی      
آدرس ایمیل      
کلیه حقوق این وبلاگ برای دیونه تو محفوظ است