دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
شب بود و باران تا به سحر شبنم سرد بر سر هر گلی در سحر شوق دیدار در دلم زنده شد اشک بر رخ فرهاد با دیدن شیرین زنده شد گرچه یادش در دلم چون شوری قوقا کند بر دل ما باران هر دم یادی کند گرچه دوریم از روی مهربانش ولی شوق کلامش زنده شود در دل ما ز مهرش افسوس که دوری با خط ها چون وصال گردد اشک شوق با دیدن دست خط کلامش جاری گردد کاش میدانست آنکس که معشوقه در بندش بود که اینگونه دوری چون من و باران چه سخت و طاقت فرسا بود کاش میدانست که با کلام هم شاد شویم آنکسی که رخ دلدار بر لبانش داغ شود اشک شوق هر دم جاری گردد بر این گونه هایم کاش بود که دست نوشتهای زنده از باران ز وبلاگم چو دیروز بود یا حق ********* شعر نقش یار به پاس محبتهای تنها کسی که قلبم را تسخیر کرده است سروده شد تقدیم به باران عزیزم ******** با تشکر از حضور شما عزیزان در این کلبه حقیر متنی موضوع مطلب : شعر پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|