دیونه تو صفحات وبلاگ نویسندگان
یوسف گم گشته ز کنعانم باز آید هنوز لعل تشنه ز تن بی جان خوش آید هنوز رقص زلف یار در باد ساحل نگینی بود که رخ دلبر وز دل ما مهراب یار بود برق نگاهش بر دل بی جان ما رخنه بکرد یاری رند صفتان بر دست ما جفا بکرد آنکه محبوبی بیش نبود دوری گزید آنکه غریبی بود ز دل ما خانه گزید ز دل بی تاب بگشتم تا که بهار آید ز راه دیده ز جمالش بنگرم ز مشهد من ز راه بار سفر بسته ام هفته دوم عید کی ز راه می رسد این بهار ما با عید گر ز جمالش من برآیم زین نقل مکان رخ یار ز آغوشش کشم ، بی تاب زان مکان قلبم ز سینه بیرون درآمد وز عشق دوریش آنگاه که عاشق شدم در کمند رویش یا حق *********************** شعر نقاب به در خواست یکی از خواهران عزیزم که نمی خواستند اسمشان را بخاطر بعضی از مسائل اینجا ببرم در خصوص سفری که در پیش دارم ، سروده شد. امید وارم که مورد پسند دوستان عزیز و ایشان قرار گرفته باشد . *********************** با تشکر از دوستانی که حضورشان جوهر قلم نیم سوخته من است .
موضوع مطلب : پیوند روزانه لوگو آمار وبلاگ
امکانات جانبی |
|