• وبلاگ : ديونه تو
  • يادداشت : NEWERHOOD2
  • نظرات : 0 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    ز صد ناله تمناي تو كردم
    در دل خويش حاجت يارانه كردم
    افسوس كه گردون فلك بي وفايي بكرد
    من ز راز عشق و شور تو بي وفايي نكردم
    در دل برفت و نقش قلم سر بزد بر دفترم
    كه با تو من راز پرواز آشيانه نكردم
    اافسوس كه خود پر كشيدي از كوي نظر
    ز دل يك دم بي تو ثناي شور ديگري نكردم
    ز صلابه كشيده شد اين دل ولي اي يار
    من بي تو حاجت و جفاي يارانه نكردم
    آنچه برفت بر منظر و نظر وز قلم اين ديوانه اي دوست
    من ز تارگه ياران جفا نكردم
    اين دل اكنون ز شور تو مي‏تپد اي باران
    كه با عطر گل سرخي اعتنا نكردم
    ياد آري آن روزي كه برايت بگفت از جداييمان
    ولي من ز شور شب يلداي عاشقان بي وفايي نكردم
    اينك گر از كوي من نامه‏اي نرسيد ز دستت اي يار
    بدان كه در ظلمت شب مانده‏ام و به بي اعتنايي نكردم
    قلم سست است در منظر ياران اي بي خبر
    به هوش باش كه ز عشق تو بعد گفتن آره‏ات با كسي پرواز نكردم
    گرچه اين قلم ياد روزي را گرامي بداشت
    ااما من از ياد تو لحظه‏اي غفلت نكردم
    دوست دار هميشه‏گي تو ----
    + baroon 

    کوچه

    بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم
    همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
    شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
    شدم آن عاشق ديوانه که بودم
    در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد
    باغ صد خاطره خنديد
    عطر صد خاطره پيچيد
    يادم آمد که شبي با هم از آن کوچه گذشتيم
    پر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم
    ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
    تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
    من همه محو تماشاي نگاهت
    آسمان صاف و شب آرام
    بخت خندان و زمان رام
    خوشه ماه فرو ريخته در آب
    شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
    شب و صحرا و گل و سنگ
    همه دل داده به آواز شباهنگ
    يادم ايد تو به من گفتي از اين عشق حذر کن
    لحظه اي چند بر اين آب نظر کن
    آب ايينه عشق گذران است
    تو که امروز نگاهت به نگاهي نگران است
    باش فردا که دلت با دگران است
    تا فراموش کني چندي از اين شهر سفر کن
    با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
    سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم
    روز اول که دل من به تمناي تو پر زد
    چون کبوتر لب بام تو نشستم
    تو به من سنگ زدي من نه رميدم نه گسستم
    بازگفتم که تو صيادي و من آهوي دشتم
    تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
    حذر از عشق ندانم
    سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم
    اشکي از شاخه فرو ريخت
    مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت
    اشک در چشم تو لرزيد
    ماه بر عشق تو خنديد
    يادم ايد که دگر از تو جوابي نشنيدم
    پاي دردامن اندوه کشيدم
    نگسستم نرميدم
    رفت در ظلمت غم آن شب و شبهاي دگر هم
    نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
    نه کني ديگر از آن کوچه گذر هم
    بي تو اما به چه حالي من از آن کوچه گذشتم

    پاسخ

    ز صد ناله تمناي تو كردمدر دل خويش حاجت يارانه كردمافسوس كه گردون فلك بي وفايي بكردمن ز راز عشق و شور تو بي وفايي نكردمدر دل برفت و نقش قلم سر بزد بر دفترمكه با تو من راز پرواز آشيانه نكردماافسوس كه خود پر كشيدي از كوي نظرز دل يك دم بي تو ثناي شور ديگري نكردمز صلابه كشيده شد اين دل ولي اي يارمن بي تو حاجت و جفاي يارانه نكردمآنچه برفت بر منظر و نظر وز قلم اين ديوانه اي دوستمن ز تارگه ياران جفا نكردماين دل اكنون ز شور تو مي‏تپد اي بارانكه با عطر گل سرخي اعتنا نكردمياد آري آن روزي كه برايت بگفت از جداييمانولي من ز شور شب يلداي عاشقان بي وفايي نكردماينك گر از كوي من نامه‏اي نرسيد ز دستت اي ياربدان كه در ظلمت شب مانده‏ام و به بي اعتنايي نكردمقلم سست است در منظر ياران اي بي خبر به هوش باش كه ز عشق تو بعد گفتن آره‏ات با كسي پرواز نكردمگرچه اين قلم ياد روزي را گرامي بداشتااما من از ياد تو لحظه‏اي غفلت نكردمدوست دار هميشه‏گي تو ----

    زشير شتر خوردن و سوسمار/ عرب را بدانجا رسانيده كار/ كه تاج كياني كند آرزو/ تفو برتو اي چرخ گردون ، تفو

    با متني به اسم قدم ها آخر من بروز ميباشد ...

    و انتقاد ...


    منتظر حضور شما هستم !

    يا حق !