يه درخت خشك و بي برگ ميون كوير داغ
توي ته مونده ذهنش نقش پر رنگ يه باغ
زير سايه خيالي كم كمك چشماشو بست
ديد دو تا كفتر چاهي روي شاخه هاش نشست
اولي گفت اگه بارون باز بباره تو كوير
ديگه اما سر رسيده عمر اين درخت پير
دومي گفت كه قديما يادمه كوير نبود
چنگل و پرنده بود و گذر زلال رود
گفتن و از جا پريدن با يه دنيا خاطره
اون درخت اما هنوزم تو كوير باوره
يه درخت خشك و بي برگ ميون كوير داغ ..........
موفق و هميشه خندون باشي