salam,
merC az in sher man bayed chand bar bekhOnam ta darkeSh kOnam ama bé to yek sher vaSeh tashakOr mifrestam ,pirooz bashi ROya
مي آيي و من مي روم اي مرد ديگر چون تيرگي از بيخ گوش صبحگاهيمي آيي و من مي روم ، زيباست ، زيباست باران نرمي بر غبار كوره راهي دشت بلاخيز غريب تفته اي بود هر تپه اي چون طاولي چركين بر آن دشت ما سوختيم و خيمه بركنديم و رفتيم اينك ، تو مي آيي براي سير و گلگشت حلاج ها ، بر دار ، رقصيدند و رفتند شيطان حدايي كرد در اين خاك سوزان اين قصر عاج افتخار آميز تاريخبر پاستي ، از استخوان تيره روزان تابوت خون آلود من گهواره ي توست جنباندت دست پليد پير تقدير هشدار يك دنيا فريب و رنگ و بازيستروزي شنيدي گر كسي مي گفت : تدبير مي آييد و من مي روم بدرود بدرود چيزي نياورديم و چيزي هم نبرديم بيهوده بودن ، تلخ دردي بود ، اما اما ... چه دردانگيز ما بيهوده مرديم